بررسی حوادث هجوم به
خانه فاطمه
در این که پس از رحلت پیامبر
بزرگوار اسلام خانه فاطمه مورد هجوم برخی از خدا بی خبران قرار گرفت جای
هیچ گونه شک و تردیدی نمیباشد چرا که به شهادت مورخان شیعه و سنی این
کار صورت گرفته و در این راستا به فاطمه زهرا علیهاالسلام نه تنها بی
احترامی و اهانت شد بلکه به تنها یادگار پیامبر آسیبهای فراوانی وارد
گردید
اینک همراه ما باشید تا
به این واقعیت پی ببرید:
پیشگویی پیامبر درباره
فاطمه
پیامبرصلی الله علیه وآله این مسئله
راپیش ازرحلت درچند نوبت پیشگویی کرده و تأثر عمیق خود را پیشاپیش
اظهار داشته ، چنان چه صدوق به سند خود از علی بن ابی طالب علیهالسلام نقل میکند:
روزی من و فاطمه و حسن و حسین
در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم که یک مرتبه نگاهی به ما افکنده
گریهاش گرفت . گفتم یا رسول الله صلی الله علیه و آله چرا گریه میکنی ؟
فرمود: برای آنچه که پس
از من بر شما وارد میشود، گریستم .
عرض کردم بر سر ما چه
خواهد آمد؟
فرمود: گریهام برای آن
ضربتی است که بر فرق تو خواهند زد و بر آن سیلی که به صورت زهرا میزنند... و در حدیث دیگر نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام احتضار
سخت به گریه افتاد که محاسن شریفش تر شد. علت گریه را از حضرتش پرسیدند.
فرمود: گریهام بر آنست که میبینم اشرار امتم پس از من با اهل بیت من چه بی حرمتیها میکنند. گویا
میبینم که به دخترم فاطمه ظلم شده در حالی که فریاد میزند ای پدر، ای
پدر که هیچ یک از امتم به فریاد او نمیرسد...
. ممکن است برخی ناآگاهان چنین
فکر کنند که هرگز چنین بی حرمتی نبوده است ، زیرا فاطمه علیهاالسلام آنقدر نزد صحابه عزیز بوده که احدی به خود چنین
جرئتی نمیداده تا به ساحت مقدسش اهانتی روا داشته باشد.
در پاسخ میگوییم که به
چند دلیل اهانت صورت گرفته است :
اولا: اگر اهانتی نکرده بودند پس چرا از علی علیه السلام خواستند تا ترتیب ملاقات با حضرت زهرا را برای آنها فراهم کرده تا از فاطمه
علیهاالسلام معذرت خواهی کنند. و ثانیا: اگر آزار و اذیت نداده بودند پس چرا
ابوبکر در آخر عمر بیماری مرگ ، پیوسته میگفت: و لیتنی لم افتش بیت
فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و ادخله الرجال و لو کان اغلق علی حرب ...و یا این که میگفت : فلیتنی ترکت بیت علی و
ان کان اءعلن الحرب و خلاصه این دو نقل تاریخی این است که : ای کاش به سراغ خانه علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام نمیرفتم و به خانهاش داخل نشده و مردان
را وارد نمیکردم گر چه درب آن خانه را برای جنگ بر
وی من بسته بودند. آیا اگر بی حرمتی نسبت به فاطمه
علیهاالسلام انجام نداده بود این گونه آشکارا و بی پرده اظهار پشیمانی میکرد؟
چرا به خانه فاطمه
علیهاالسلام هجوم آوردند؟
این بی حرمتی به خانه وحی میتواند علل گوناگونی داشته باشد، اما مهمترین
علت و انگیزهای که آنها را وادار به چنین کاری کرد
مسئله گرفتن بیعت از علی علیه السلام بود، که اگر
این کار را نمیکردند، بسا در آینده برای خودشان ایجاد مشکل میکرد.
و این مسئله به روشنی دلالت دارد، اگر نگوییم هدف آنان به انزوا کشاندن
اهل بیت از صحنه سیاست و خلافت اسلامی بود. به این که
نه تنها حق ادعای خلافت و رهبری مسلمین را ندارد
بلکه به عنوان یک مسلمان باید با خلیفه مسلمین بیعت کند و شاید این مسئله مهمتر از اصل بیعت کردن بود، زیرا در همان
زمان بسیاری از مردم همانند سعد بن عبادة و دیگران بیعت
نکردند، اما نه تنها به خانهشان هجوم نشد، بلکه
مورد اعتراض هم قرار نگرفتند. این جاست که باید عدهای اعرابی و خشونت طلب و به دور از عاطفه و اخلاق اسلامی همانند
مغیرة بن شعبة را پیدا کرده و از آنها در جهت شکستن
حریم اهل بیت استفاده کرد.
آغاز ماجرا
عمر بن ابی المقدام از
پدرش از جدش نقل کرده که گفت :
در سقیفه بنی ساعدة در طرف راست ابوبکر نشسته بودم و مردم با او بیعت میکردند، در این جا عمر بن الخطاب به او رو کرد و گفت : در صورتی
که علی علیه السلام با تو بیعت نکند، هیچ کاری از پیش
نبردهایم ، کسی را به سراغ علی فرستاده و دستور ده
تا بیاید و با تو بیعت کند.
ابوبکر به قنفذ دستور
داد تا به خانه علی علیه السلام رفته و او را برای بیعت فرا خواند.
قنفذ به در خانه علی
علیه السلام آمده گفت : اءعجب خلیفة رسول الله صلی الله علیه و آله . علی فرمود: لأسرع ما کذبتم علی رسول الله صلی الله علیه و
آله ما خلف رسول الله صلی الله علیه و آله أحدا غیری ؟
به ندای خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله پاسخ گوی . علی علیه
السلام فرمود: چه زود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله
دروغ گفتید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هیچ
خلیفه و جانشینی غیر از من قرار نداده است !
قنفذ برگشته و سخن علی
علیه السلام را به ابوبکر گزارش داد.
ابوبکر گفت ، به نزد او
رفته بگو: ابوبکر تو را خوانده و میگوید: بیا و بیعت کن زیرا تو فردی از مسلمانان
هستی .
علی علیه السلام این بار در پاسخ فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله به
من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر
کتاب خدای را جمع بنمایم ... علامه طبرسی مینویسد: هنگامی که علی علیه السلام به قنفذ اجازه ورود به
خانه را نداد، وی به مسجد برگشته ، اظهار داشت : لم
یاءذن لنا.
عمر گفت : اگر به شما
اجازه داد که چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه علی علیه السلام وارد
خانه او شوید.
بار دیگر به سوی خانه فاطمه علیهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند،
فاطمه علیهاالسلام فریاد زد: اجازه نمیدهم وارد شوید.
در این جا کسانی که همراه قنفذ بودند برگشتند و
او هم چنان پشت در خانه فاطمه علیهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه علیهاالسلام اجازه نداد، در این جا
عمر به خشم آمده ، گفت : ما لنا و للنساء؛ ما را با
زنان چه کار است ، سپس به گروهی که در اطرافش
بودند دستور داد تا مقداری هیزم همراه خود برداشته و خود نیز مقداری هیزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و
در آن منزل علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و
فرزندانشان بودند.
این جا بود که عمر فریاد برآورد به گونهای که علی بشنود و گفت : برای
بیعت با خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون میآیی
یا خانهات را بر تو بسوزانم ... و این بار فاطمه سخن
گفت
مورخین نوشتهاند: وقتی که فاطمه صدای عمر را شنید خود به پشت درب آمده و
فرمود: مردمی بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا را
در نزد ما رها کرده ، خود رفتید و امر خلافت را
بین خود تمام کردید، و هیچ حقی را برای ما در نظر نگرفتید، گویا از سخن پیامبر در روز غدیر خبری ندارید.
سوگند به خدا در آن روز
پیامبر ولایت را برای علی بیان داشت تا امید شما را قطع نموده و دستتان را از
خلافت کوتاه کند... سپس با صدای بلند پدر را
مخاطب قرار داده ، فرمود: یا رسول الله صلی الله
علیه و آله ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافة ؛ ای رسول خدا صلی الله علیه و آله چه مصیبتهایی پس از تو از سوی
فرزند خطاب و فرزند ابی قحافه دیدیم . ناله جان سوز فاطمه علیهاالسلام و اظهار شکایت او از برخورد غیر منطقی و
نفرت آمیز عده عرب جاهلی و از خدا بی خبر بسیاری از
مسلمانان را به شدت متاءثر کرده و بنا بر نقل ابن
قتیبة برگشتند، در حالی که به شدت میگریستند برخی دیگر از شدت ترس سکوت کرده زیرا با شکستن سکوت و دفاع از اهل بیت ،
زیر دست و پای جلادان از بین میرفتند.
بدین جهت جز عدهای که خود را آماده کرده بودند، بقیه به خاطر رعب و وحشت
و یا به جهات دیگر علی علیه السلام را تنها گذارده و
فاصله گرفته بودند.
آری هرگز این نالهها در دلهای سختتر از سنگ برخی ، کوچکترین اثری
نداشته ، و لحظه به لحظه آتش کینههای آنان شعله ور شده و
برای دست یابی به علی علیه السلام گامهای بعدی
را به اجرا گذاردند.
در پاسخ میگوییم که به
چند دلیل اهانت صورت گرفته است :
اولا: اگر اهانتی نکرده بودند پس چرا از علی علیه السلام خواستند تا ترتیب ملاقات با حضرت زهرا را برای آنها فراهم کرده تا از فاطمه
علیهاالسلام معذرت خواهی کنند. و ثانیا: اگر آزار و اذیت نداده بودند پس چرا ابوبکر در آخر عمر
بیماری مرگ ، پیوسته میگفت: و لیتنی لم افتش بیت
فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و ادخله الرجال و لو کان اغلق علی حرب ...و یا این که میگفت : فلیتنی ترکت بیت علی و
ان کان اءعلن الحرب و خلاصه این دو نقل تاریخی این است که : ای کاش به سراغ خانه علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام نمیرفتم و به خانهاش داخل نشده و مردان
را وارد نمیکردم گر چه درب آن خانه را برای جنگ بر
وی من بسته بودند. آیا اگر بی حرمتی نسبت به فاطمه
علیهاالسلام انجام نداده بود این گونه آشکارا و بی پرده اظهار پشیمانی میکرد؟
چرا به خانه فاطمه
علیهاالسلام هجوم آوردند؟
این بی حرمتی به خانه وحی میتواند علل گوناگونی داشته باشد، اما مهمترین
علت و انگیزهای که آنها را وادار به چنین کاری کرد
مسئله گرفتن بیعت از علی علیه السلام بود، که اگر
این کار را نمیکردند، بسا در آینده برای خودشان ایجاد مشکل میکرد.
و این مسئله به روشنی دلالت دارد، اگر نگوییم هدف آنان به انزوا کشاندن
اهل بیت از صحنه سیاست و خلافت اسلامی بود. به این که
نه تنها حق ادعای خلافت و رهبری مسلمین را ندارد
بلکه به عنوان یک مسلمان باید با خلیفه مسلمین بیعت کند و شاید این مسئله مهمتر از اصل بیعت کردن بود، زیرا در همان
زمان بسیاری از مردم همانند سعد بن عبادة و دیگران بیعت
نکردند، اما نه تنها به خانهشان هجوم نشد، بلکه
مورد اعتراض هم قرار نگرفتند. این جاست که باید عدهای اعرابی و خشونت طلب و به دور از عاطفه و اخلاق اسلامی همانند
مغیرة بن شعبة را پیدا کرده و از آنها در جهت شکستن
حریم اهل بیت استفاده کرد.
آغاز ماجرا
عمر بن ابی المقدام از
پدرش از جدش نقل کرده که گفت :
در سقیفه بنی ساعدة در طرف راست ابوبکر نشسته بودم و مردم با او بیعت میکردند، در این جا عمر بن الخطاب به او رو کرد و گفت : در صورتی
که علی علیه السلام با تو بیعت نکند، هیچ کاری از پیش
نبردهایم ، کسی را به سراغ علی فرستاده و دستور ده
تا بیاید و با تو بیعت کند.
ابوبکر به قنفذ دستور
داد تا به خانه علی علیه السلام رفته و او را برای بیعت فرا خواند.
قنفذ به در خانه علی
علیه السلام آمده گفت : اءعجب خلیفة رسول الله صلی الله علیه و آله . علی فرمود: لأسرع ما کذبتم علی رسول الله صلی الله علیه و
آله ما خلف رسول الله صلی الله علیه و آله أحدا غیری ؟
به ندای خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله پاسخ گوی . علی علیه
السلام فرمود: چه زود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله
دروغ گفتید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هیچ
خلیفه و جانشینی غیر از من قرار نداده است !
قنفذ برگشته و سخن علی
علیه السلام را به ابوبکر گزارش داد.
ابوبکر گفت ، به نزد او
رفته بگو: ابوبکر تو را خوانده و میگوید: بیا و بیعت کن زیرا تو فردی از مسلمانان
هستی .
علی علیه السلام این بار در پاسخ فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله به
من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر
کتاب خدای را جمع بنمایم ... علامه طبرسی مینویسد: هنگامی که علی علیه السلام به قنفذ اجازه ورود به
خانه را نداد، وی به مسجد برگشته ، اظهار داشت : لم
یاءذن لنا.
عمر گفت : اگر به شما
اجازه داد که چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه علی علیه السلام وارد
خانه او شوید.
بار دیگر به سوی خانه فاطمه علیهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند،
فاطمه علیهاالسلام فریاد زد: اجازه نمیدهم وارد شوید.
در این جا کسانی که همراه قنفذ بودند برگشتند و
او هم چنان پشت در خانه فاطمه علیهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه علیهاالسلام اجازه نداد، در این جا
عمر به خشم آمده ، گفت : ما لنا و للنساء؛ ما را با
زنان چه کار است ، سپس به گروهی که در اطرافش
بودند دستور داد تا مقداری هیزم همراه خود برداشته و خود نیز مقداری هیزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و
در آن منزل علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و
فرزندانشان بودند.
این جا بود که عمر فریاد برآورد به گونهای که علی بشنود و گفت : برای
بیعت با خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون میآیی
یا خانهات را بر تو بسوزانم ... و این بار فاطمه سخن
گفت
مورخین نوشتهاند: وقتی که فاطمه صدای عمر را شنید خود به پشت درب آمده و
فرمود: مردمی بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا را
در نزد ما رها کرده ، خود رفتید و امر خلافت را
بین خود تمام کردید، و هیچ حقی را برای ما در نظر نگرفتید، گویا از سخن پیامبر در روز غدیر خبری ندارید.
سوگند به خدا در آن روز
پیامبر ولایت را برای علی بیان داشت تا امید شما را قطع نموده و دستتان را از
خلافت کوتاه کند... سپس با صدای بلند پدر را مخاطب قرار داده ، فرمود: یا رسول الله صلی الله علیه و آله ما ذا لقینا
بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافة ؛ ای رسول خدا صلی الله علیه و آله چه مصیبتهایی پس از تو از سوی
فرزند خطاب و فرزند ابی قحافه دیدیم . ناله جان سوز فاطمه
علیهاالسلام و اظهار شکایت او از برخورد غیر منطقی و نفرت آمیز عده عرب جاهلی و از خدا بی خبر بسیاری از مسلمانان را به شدت
متاءثر کرده و بنا بر نقل ابن قتیبة برگشتند، در حالی که
به شدت میگریستند برخی دیگر از شدت ترس سکوت
کرده زیرا با شکستن سکوت و دفاع از اهل بیت ، زیر دست و پای جلادان از بین میرفتند.
بدین جهت جز عدهای که خود را آماده کرده بودند، بقیه به خاطر رعب و وحشت
و یا به جهات دیگر علی علیه السلام را تنها گذارده و
فاصله گرفته بودند.
آری هرگز این نالهها در دلهای سختتر از سنگ برخی ، کوچکترین اثری
نداشته ، و لحظه به لحظه آتش کینههای آنان شعله ور شده و
برای دست یابی به علي علیه السلام گامهای بعدی
را به اجرا گذاردند.
سلام سایت خیلی زیبا با محتوایی داری