
مقدمه
:
يكي
از مسائلي كه جزو اختلافات عمدۀ اعتقادي در بين شيعه و اهل سنت است مسئله جواز و
عدم جواز سهوالنبي است و از آنجا كه خداوند به انسان دستور داده تا با تفكر و تعقل
باورهاي ديني خود را بپذيرد لذا ضروري است جهت آگاه سازي جوانان شيعه و استحكام
باورهاي اعتقادي در ايشان خصوصا در باب اعتقاد به عصمت پيامبر گرامي اسلام(ص) اين
بحث بصورت علمي مطرح گردد و اين دسته از روايات مورد بررسي دقيق قرار بگيرند.
فايدة
اين بحث اين است كه اعتقاد به عصمت پيامبر اسلام تا حدي كه هيچ گونه سهو و نسياني
از او رخ نداده است بصورت منطقي و علمي بيان خواهد شد لذا اين اعتقاد در وجود
انسان حق طلب ريشه دار خواهد شد و اعتقادي كه از روي علم و منطق باشد با هر شبهه
اي از بين نخواهد رفت و همچنين وقتي اثبات شود كه پيامبر اسلام(ص) دچار سهو و
نسيان نبوده اند مي توان اين صفت عدمي را به ائمه اطهار نيز تسري داد و آنها را
نيز از سهو و خطا مبري دانست و اميد است كه اينگونه ابحاث باعث استبصار مخالفين
گردد.
البته
تمامي اين ابحاث در ذيل چند سوال مطرح مي شود كه آيا اصلا امكان سهو و نسيان در
پيامبر(ص) وجود دارد؟،نظر قرآن و عقل در اين خصوص چيست؟
فصل
اول : چند نمونه از احاديث سهو النبي در كتب روايي:
1/1- حدثنا
عبدالله بن عامر بن زراره،ثنا علي بن مسهر،عن الاعمش،عن ابراهيم،عن علقمه،عن
عبدالله، قال: صلي رسول الله صلي الله عليه و سلم،فزاد او نقص(قال ابراهيم و الوهم
مني) فقيل له: يا رسول الله! از يد في الصلاة شيٌ؟ قال: (انما انا بشر،انسي كما
تنسون) فاذا نسي احدكم فليسجد سجدتين و هو جالس ثم تحول النبي صلي الله عليه و سلم
فسجد سجدتين.(قزويني،بي تا،1/380)
1/2-
حدثنا عبدالله بن مسلمه عن مالك بن انس عن ايوب بن تميمه السخياني عن محمد بن
سيرين عن ابي هريره : ان رسول الله صلي الله عليه و سلم انصرف من اثنين فقال له
ذواليدين: اَقُصِرَت الصلاه ام نسيت يا رسول الله،فقال رسول الله صلي الله عليه و
سلم اصدق ذواليدين فقال الناس نعم فقام رسول الله صلي الله عليه و سلم فصلي اثنين
آخرين ثم سلم ثم كبر فسجد مثل سجوده اوا طول.( بخاري،1401.ق،1/175 )[1]
1/3-
حدثنا عبدالله،حدثني ابي،ثنا يونس و سريج قالا حدثنا فليح عن سعيد بن الحرث عن ابي
سلمه قال كان ابو هريره يحدثنا عن رسول الله صلي الله عليه و سلم في ضمن حديث
طويل...... حدثنا عن الساعه التي في الجمعه فهل عندك منها علم فقال سالت رسول الله
صلي الله عليه و سلم عنها فقال ( اني كنت قد اعلمتها ثم انسيتها كما انسيت ليله
القدر فقال ثم خرجت من عنده ......) ( النسايي،بي
تا،3/65 )
2/4-
اخبرنا عمروبن علي قال انا يحيي قال انا سفيان قال انا سلمه بن كهيل عن ذر عن سعيد
بن عبدالرحمن بن ابزي عن ابيه قال صلي الله عليه و سلم، الفجر فترك آيه فقال افي
القوم ابي بن كعب، فقال يا رسول الله نسيت آيه كذ و كذا او نسخت،ابو قال:
نسيتها..... ( النسايي،بي تا،41 )
2/5-
حدثنا يعقوب بن حميد بن كاسب، ثنا عبدالله بن موسي التيمي عن اسامه بن زيد، عن
عبدالله بن يزيد، مولي الاسود بن سفيان، عن محمد بن عبد الرحمن ابن ثوبان، عن ابي
هريره قال: خرج النبي رسول الله صلي الله عليه و سلم الي صلاه و كبر،ثم اشار
اليهم، فمكثوا، ثم انطلق، فاغتسل و كان راسه يقطر الماء،فصل بهم،فلما انصرف قال:
اني خرجت اليكم جنبا و اني نسيت حتي قمت في الصلاه،(قزويني،بي تا،1/385 )
مجموعه
احاديث سهو النبي 12 عدد است كه گاها از حيث شكل ظاهري با هم متفاوتند كه در كتب
مختلف روايي اهل سنت ذكر شده است البته برخي از كتب شيعه هم به آن ها اشاره كرده
اند كه از جمله آنها احاديثي است كه در بحار الانوار جلد هفدهم و همچنين در من لا
يحضره الفقيه شيخ صدوق جلد اول ص358 كه حديث معروف خواب ماندن حضرت رسول براي نماز
صبح را ذكر كرده است همچنین درالکافی ج3،ح6،ص345 و،ح1،ص347وح2،ص355
و،معجم الرجال الشیعه،ج19،ص379، و،تهذیب الاحکام،ج2،ح1434،ص379
و،ج2،ح1435،ص346 و....
فصل
دوم نتايج قبول اينگونه روايات :
در صورت قبول
اين نوع از روايات نتايجي بدست مي آيد كه دو دسته از مشكلات را با خود به همراه مي
آورد.
الف: مشكلات عقلي ب: مشكلات اعتقادي كه به آنها پرداخته مي شود.
2/1-
مشكلات عقلي پذيرش احاديث سهو النبي:
اگر
بپذيريم كه پيامبران الهي خصوصا پيامبر اسلام(ص) در غير از امر تبليغ و در زندگي
روزانه و عادی خود معصوم نبودند دچار مشكل مي شويم زيرا همانگونه كه علماي علم
كلام بيان داشته اند اين امر باعث سلب اعتماد عموم مردم نسبت به پيامبر مي شود و
ايشان خواهند گفت وقتي فردي درانجام امور شخصي و امور عبادي خود دچار فراموشي و
نسيان مي شود حتما در ابلاغ وحي الهي نيز فراموشي بر او غالب مي شود و فرامين الهي
راناقص به ما ارائه مي دهد لذا در اصل نبوت چنين شخصي تشكيك خواهند كرد.
همانگونه
كه شيخ طوسي (ره) مي فرمايد: (نبيا محمد صلي الله عليه و آله معصوم من اول عمره
الي آخره، في اقواله و افعاله و تروكه و تقديراته عن الخطا و السهو و النسيان،
بدليل انه لو فعل المعصيه لسقط محله من القلوب ولوجاز عليه السهو و النسيان لارتفع
الوثوق من اخباراته فبطل فائده البعثه و هو محال.(طوسي،1414.ق،96)
پيامبر،
محمد(ص) معصوم است از اول عمر تا آخرش در گفتار و كردار و در باز داشتنها و در
امضا كردنها، از خطا و سهو و فراموشي زيرا اگر او معصيت را انجام میداد اعتبار
شخصيت او در قلوب مومنين ساقط مي شد و اگر سهو و نسيان براي او جايز بود و ثاقت
گفتار او از بين مي رفت كه اين امر فايده بعثت را زير سوال مي برد و باطل مي كند
كه اين امر محال است.
صالح
الورداني مي نويسد( يعتقد الشيعه ان الرسول(ص) معصوم عصمه كليه من و لا دته حتي
مماته فلا تجوز عليه الكبيره و لا صغيره لا بالعمد و لا بالسهو و لا بالتاويل و لا
بالنسيان.... و دليلهم علي ذلك انه لو عهد منه خطيئه لتنفرت العقول من
متابعه فتبطل فائده البعثه) (الورداني،1419.ش،101 )
شيعه
معتقد است كه حضرت رسول(ص) داراي عصمت كلي است از زمان ولادتش تا زمان مماتش.پس بر
او جايز نيست انجام گناهان چه كبيره چه صغيره نه به صورت عمدي و نه بصورت سهوي، نه
تاويلا و نه از روي فراموشي و دليل ايشان بر اين اصل آن است كه اگر خطايي از آنها
سر بزند عقلهاي بشري متنفر مي شود از تبعيت كردن آنها بنابر اين فائده و غرض بعثت
است.
2/2-
مشكلات اعتقادي:
ما
معتقديم كه سهو النبي با عصمت پيامبر (ص) در تناقض است زيرا عصمت بگونه اي تعريف
شده است كه شامل خطاهاي عمدي و غير عمدي مي شود يعني پيامبران دچار سهو و نسيان
نمي شوند چون معصومند،در تعريف عصمت آمده است(عصمت طهارت است از يك نيروي دروني كه
دارندة آن وي را از هرگونه خطا باز مي دارد،بنا براين عصمت دو شعبه دارد1- مصونيت
از گناه 2- مصونيت از اشتباه و خطا.(آشتياني،امامي،حسني،بي تا،111 )
به
عبارت كاملتر مي توان گفت: عصمت در اصطلاح به ملكه نفساني گويند كه انسان داراي آن
را از گناه و يا حتي خطا و اشتباه منع مي كند.حال آيا اين ملكه مانع است،و لذا به
او ملكه عصمت مي گويند، يا اينكه خدا مانع انساني است كه اين ملكه را دارد؟ هر دو
في الجمله صحيح است، يعني چه بگوييم معصوم كسي است كه خدا او را از گناه و اشتباه
باز مي دراد، فرق ندارد. چون خداي متعال هم شخص معصوم را بوسيله ملكه عصمت نگه مي
دارد.( مصباح يزدي،1375.ش،91 )
فصل
سوم: قرآن و احاديث سهو النبي:
?
در اين فصل به دو بخش پرداخته مي شود.الف: آياتي كه مورد سوء تفسير قرار گرفته
اند. ب: آيات اثبات كننده عصمت انبياء و پيامبر اسلام.
3/1-
آياتي كه مورد سوء تفسير قرار گرفته است :
3/1/1-
آيه 106 سوره بقره : (ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ
بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ
شَيْءٍ قَدير)
برخي
گفته اند مراد اين آيه اين است كه حضرت رسول تا زمان ابلاغ آيات قرآن مجيد به
مسلمانان از نسيان در امان است ولي وقتي كه آيات را ابلاغ كرد و مردم (صحابه) هم
آن را حفظ كردند ديگر نسيان براي او مانعيت ندارد نمونه اين ادعا توسط ابو حيان
محمد بن اندلسي مطرح شده كه انجا به نقل از ابن عطيه گفته: (و الصحيح في هذا
ان نسيان النبي صلي الله عليه و سلم لما اراد الله ان ینساه، و لم يرد ان يثبته
قرآنا جائزا. و اما النسيان الذي هو آفته في البشر، فا النبي صل الله عليه سلم
معصوم منه،قبل التبليغ، و بعد التبليغ، مالم يحفظ احد من الصحابه، و اما بعد ان
يحفظ، فجائز عليه ما بجوز علي البشر،لانه قد بلغ و ادي الا
مانه)(اندلسي،1420.ق،551)
يعني:
..... و اما نسياني كه آفت براي بشر است،پس پيامبر(ص) ، مصون از آن است چه قبل از
تبليغ و چه بعد از تبليغ البته تا زماني كه فردي از صحابه قرآن را حفظ نكرده باشد
ولي بعد از حفظ قرآن توسط يكي از صحابه ديگر بر پيامبر(ص) سهو ونسيان ممكن است
همانگونه كه بر عموم بشر جايز است،زيرا او وظيفة تبليغي خود را انجام داده است و
امانت خود را به سر منزل مقصود رسانيده است.
در
عبارت ديگري آمده (اخبرنا سوار بن عبد الله، اخبرنا خالد بن الحارث، اخبرنا عوف،عن
الحسن انه قال: في قوله: (او ننسها) قال: ان نبيكم صلي الله عليه و سلم قرا علينا
قرانا ثم نسيه) (ابن كثير،1419.ق،1/360 ) دگر بار اينگونه گفته شده كه:
(... كان مما ينزل علي النبي صلي الله عليه و سلم الوحي بالليل و ينساه
بالنهار،فانزل الله عزوجل: ما ننسخ من آيه او ننسها.....)(همان) و نمونه هاي ديگر
كم نيست.
اما
نظر علماء شيعه بالاتفاق در اين آيه چيز ديگري است مثلا حضرت علامه طباطبايي در
خصوص اين آيه مي فرمايند:
( فراموشاندن آيه اي از آيات خدا شامل رسول خدا نمي شود،(او ننسها) اين كلمه
به صورت نون مضمومه و سين به صداي كسره قرائت شده كه بنابر اين مستثني از انساء
خواهد بود كه به معني بردن چيزي از خزينه علم و خاطر كسي است.و اين خود كلامي است
مطلق و بدون قيد و بدون مخصص كه اختصاصي به رسول خدا(ص) ندارد و بلكه مي توان گفت
اصلا شامل آن جناب
نمي شود براي اينكه آيه( سنقرئك فلا تنسي....) الا علي /6، از آيات كلي است و قبل
از آيات مدني نازل شده،فراموشي را از رسول خدا (ص) نفي مي كند و مي فرمايد تو ديگر
هيچ آيه اي را فراموش نمي كني با اين حال ديگر چگونه انساء آيه اي از آيات شامل
رسول خدا مي شود؟ (طباطبايي،1417.ق،253 و254 )
بايد
گفت علماي شيعه در اينگونه تفسير متفقند يعني به اين صورت كه به معني فراموشي
پيامبر تعبير نمي كنند مثلا در تفسير ديگر از آيه اينگونه آمده: (.... يعني افعالي
از نسيان است و انساء و نسيان به معني ترك آمده است يعني آيتي را ترك كنيم و از
اين معني آمده است.( نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ ) توبه/67 و كلام
حضرت مريم(س)( يا لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا) مريم/23.
(طيب،1378.ش،2/139) بعضي هم آن را به معني تاخير گرفته اند: (جملة(ننسها) كه در
آيات مورد بحث بر جمله (ننسخ) عطف شده در اصل از ماده (انساء) به معني تاخير
انداختن و يا حذف كردن و از ذهن بردن است) (مكارم شيرازي،1374،1/393)
3/1/2-
آية 6 سورة اعلي:
(سَنُقْرِئُكَ
فَلا تَنْسى)
ما
به زودي قرآن را بر تو مي خوانيم و هرگز فراموش نخواهي كرد. ابن عربي در كتاب
تفسيرش در ذيل اين آيه به نقل از مالك مي گويد ( علماء ما گفته اند خداوند
پيامبر(ص) را امر نكرده است به ترك نسيان زيرا ترك نسيان مقدور پيامبر (ص) نيست
بلكه خداوند ترك نسيان قرآن را براي اومقدم كرده است و حكم كرده است كه او فراموش
نكند آنچه را كه به او نازل مي شود) (نك،ابن عربي، بي تا،4/1919 ) البته آنچه در
تفاسير اهل سنت در خصوص اين آيه به دست آمده اين است كه ايشان در ارائه يك تفسير
مشترك از آية مذكور اتفاق ندارند ولي مي توان گفت كه بيشتر آنها بر اين تفسير
متمركز شدند كه چون پيامبر مي ترسيد كه آيات نازل شدة توسط جبرئيل را فراموش كند
لذا قبل از به اتمام رسيدن آيات شروع به خواندن آنها
مي كرد و وقتي كه اين آيه بر حضرت نازل شد آن حضرت ديگر نگراني نداشتند و تا اخر
ابلاغ آيه از طرف جبرئيل صبر
مي كردند در اين ميان برخي از اهل سنت جمله (الا ما شاء الله) را به اين صورت
تفسير كردند: ( مگر هر آنچه را كه خداوند بخواهد از قرآن فراموش خواهي كرد) و آن
را نوعي از نسخ قرآن تلقي كرده اند: (... ان الجمله كما يتبادر لنا تو جب علي
المسلم ان يعتقد ان النبي صلي الله عليه و سلم لا يمكن ان ينسي تبليغ شي من القرآن
الذي يوحي الله به اليه الا ما شاء الله ان ينساه و تكون هذه في الحاله من نوع
النسخ القرآني) (دروزه،1383.ق،1/516)
علامه(ره)
در خصوص اين آيه مي فرمايند ( جمله سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى وعده اي است
از خداي تعالي به پيامبرش به اينكه علم به قران و حفظ قرآن را در اختيارش بگذارد،
بطوري كه قرآن را آنطور كه نازل شده همواره حافظ باشد و هرگز دچار نسيان نگردد
.... و جمله ( الا ما شاء الله) استثنايي است كه تنها به منظور بقاي قدرت الهي بر اطلاقش
آورده شده، مي خواهد بفهماند چنين نيست كه خداي تعالي بعد از دادن چنين عطيه اي
ديگر قادر نباشد تو را گرفتار فراموشي كند نه، بعد از عطا هم باز بر قدرت مطلقه
خود باقي است... پس در اين استثناء نمي خواهد بعضي از مصاديق نسيان را از عموم (لا
تنسي) خارج كند و بفرمايد به زودي علم قرآن را به تو مي دهيم بطوري كه هيچ چيز از
قرآن را فراموش نكني ، مگر آنچه را او خواسته است كه فراموش كني، براي اينكه اگر
معنا چنين باشد اختصاص به رسول خدا ندارد ، همة مردم اينطورند، و از هر چيزي و هر
محفوظي آن مقداري را فراموش مي كنند كه خدا خواسته است.)(
طباطبايي،1417.ق،20/266و267 )البته در بين علماء شيعه هم كساني هستند كه قائل به
قول تعجيل پيامبر (ص) در قرائت آيات قبل از اتمام آنها هستند مثل اين قول : ( ابن
عباس مي گويد: هرگاه جبرئيل بر پيامبر (ص) نازل مي شد و وحي را به همراه داشت،پيامبر(ص)
از ترس اينكه مبادا فراموش كند آيه را قبل از اتمام ابلاغ وحي مي خواند،پس چون اين
آيه نازل شد پيامبر (ص) ديگر چيزي را فراموش نكردند.)(طبرسي،1372.ش،10/720 )
آنچه
به نظر مي رسد اين است كه اين روايت ابن عباس مورد قبول اكثر علماء شيعه قرار
نگرفته است و آن را مغاير با شان پيامبر(ص) دانسته اند.
3/1/3-
آيه هاي 16 الي 19 سوره قيامه:
لا
تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ
قُرْآنَهُ (17) فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (18) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا
بَيانَهُ (19)
اين
چهار آيه از آياتي است كه بسيار زياد بر روي آن بحث شده است و در خصوص عصمت رسول
گرامي اسلام (ص) از فراموشي كاربرد زيادي دارد زيرا هم تفاسير و هم كتب تاريخ قرآن
در بخش سهو النبي بسيار به آن اشاره كرده اند در مجموع براي اين آيه 4 تفسير بيان
شده است كه به شرح ذيل بيان مي شود.
الف:
تفسيري كه هم علماء شيعه بيان كرده اند و هم علماء سني به اين صورت كه روايت ابن
عباس را در تفسير اين آيات ذكر مي كنند و آن روايت به نقل از تفاسير اين است:
(پيامبر (ص) وقتي قرآن برايشان نازل مي شد از روي حرص و علاقه اي كه به ضبط آن
داشت،شتاب و عجله مي كرد به حركت دادن زبانش براي خواندن آن از ترس آنكه مبادا آن
را فراموش كند،
پس خداوند او را از تعجيل منع فرمود و گفت: اي رسول زبان خود را مجنبان و حركت مده
تا به فرا گرفتن آن تعجيل كني)
( همان،10/61) و به همين مضمون در (اندلسي،1420.ق،10/348 )
ب:
تفسيري كه حضرت علامه (ره) در الميزان فرمودند( آنچه از سياق آيات چهارگانه به
ضميمه آيات قبل و بعد كه روز قيامت را توصيف مي كند بر مي آيد اين است كه اين چهار
آيه در بين آيات قبل و بعدش جملات معترضه اي است كه با ارائه ادب الهي ،رسول
خدا(ص) را تكليف مي كند به اينكه در هنگام گرفتن آنچه به وي وحي مي شود رعايت ادب
را نموده، قبل از آنكه وحي تمام شود آياتي را كه هنوز بطور كامل وحي نشده است را
نخواند...)(طباطبايي،1417.ق،20/109)
ج:
تفسيري كه توسط آيت الله مكارم شيرازي در تفسير نمونه آمده: ( مي دانيم قرآن داراي
دو نزول بوده است نزول دفعي، يعني همه آن يكجا در شب قدر بر قلب پاك پيامبر(ص)
نازل شده و نزول تدريجي كه در طول 23 سال صورت گرفت، پيامبر(ص) بخاطر عجله اي كه
در ابلاغ دعوت داشت گاه قبل از نزول تدريجي و يا همراه آن آيات راتلاوت مي كرد و
لذا به او دستور داده شد كه از اين كار خودداري كند.و بگذارد هر آيه اي در موقع
خود تلاوت و ابلاغ گردد.)
(مكارم شيرازي،1374.ش،25/296)
د:
تفسير خاصي كه به نقل از بلخي كه جناب مير محمدي ان را اينگونه بيان مي فرمايند:
(مقصود از آيه و كتاب نامة اعمال بندگان است نه قرآن شريف چنانچه آيات قبل و بعد بر
آن شاهد است و مراد از آيات متقدمه آيات شريفة يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ
بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (13) بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ (14) وَ
لَوْ أَلْقى مَعاذيرَهُ (15) و از آيات متاخره آيه وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ
(22)
إِلى
رَبِّها ناظِرَةٌ (23) می باشد )( مير محمدي،1376.ش،101)
البته
جناب مير محمدي در ادامه پساز بيان اين قول، آن را بدين شكل نقد مي فرمايند: ( اين
آيات شريفه همانگونه كه بلخي استفاده كرده به امور اخروي وحقايق آن مربوط مي شود و
به قرينه سياق بايستي آية محل بحث مربوطه به جريانات قيامت باشد ليكن از جمله
إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ و نيز آيه ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَه كه
در پي آيه محل بحث آمده استفاده
مي شود كسي كه عجله مي كرده و سپس از آن ممنوع شده عجله اش براي اين بوده كه خوف
داشته قسمتي از مطالب را فراموش نمايد تا اينكه خداي تعالي با اين دو آيه نگراني
او را بر طرف ساخته است)(همان)
3/2:
آياتي كه عصمت انبياء خصوصا پيامبر اسلام (ص) را از هرگونه گناه و خطا و سهو و
نسيان بيان مي كنند:
در
اين خصوص آيات فراواني در قرآن مجيد وجود دارد كه از باب نمونه به چند مورد از آنها
اشاره مي شود.
3/2/1-
آية 59 سوره نساء:
يا
أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي
الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ
الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ
خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا
طبرسي(ره)
در ذيل اين آيه مي فرمايد( خداوند پيروي از كسي را واجب كرده كه معصوم و مصون از
ارتكاب عمل زشت بوده و از كساني كه مامور اطاعت از او هستند برتر و داناتر
باشد،خدا ما را امر نمي كند از كسي اطاعت كنيم كه از فرمان او سرپيچي مي كند و
تسليم كسي شويم كه همچو ما نيازمند هدايت است)( طبرسي،1377.ش،1/265 ) و ديگر
مفسرين نيز اين آيه را دليل بر عصمت پيامبر (ص) شمرده اند زيرا چگونه مي شود خدا
ما را به اطاعت از كسي بكند كه خود اهل معصيت يا اهل سهو و نسيان مي باشد.
3/2/2-
آية 76 سورة حج:
يَعْلَمُ
ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ
الْأُمُور
حضرت
علامه (ره) در ذيل اين آيه شريف مي فرمايند ( منظور از اينكه فرمود عالم به ما بين
ایدي و ما خلف ايشان است، دلالت دارد بر اين نكته كه خداي تعالي مراقب روش انبياء
خويش است كه مبادا دچار اختلافي گردد ميان وحي و مردم اختلالي رخ دهد) (
طباطبايي،1417.ق،14/410 و 411) تفسير اين آيه نيز بين مفسرين مشترك است.
3/2/3-
آية 21 سوره احزاب:
لَقَدْ
كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ
وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيرا
اين
آيه از جمله آياتي است كه زياد مورد عنايت اهل تفسير واقع شده است و حقا هم گويایي
اين آيه در خصوص عصمت پيامبر اسلام (ص) بيشتر از آيات ديگر مي باشد.زيرا يكي از
مواردي كه ضرورت عصمت پيامبر را به آن اثبات مي كنند همان الگو و اسوه بوده است كه
اگر ان اسوه معصوم نباشند بنا بر ضرب المثل معروف كه مي گويد( رطب خورده منع رطب
كي كند) در اصل ماموريت خود شكست خواهد خورد و غرض خداوند از ارسال رسل كه همان
هدايت و تربيت است نقض مي شود،لذا از اين رو خداوند حكيم حضرت رسول (ص) را به
عنوان يك معصوم، اسوه حسنه براي مردم مي خواند.
3/2/4-
آيه 124 سوره بقره
وَ
إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ
لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين
مفسرين
در ذيل اين آيه بسيار قلم فرسايي نمودند و به طرق مختلف استدلال كردند و حتما بايد
پيامبر معصوم باشد و عصمت به اين معنا است كه چه قبل از بر انگيخته شدن به رسالت و
چه بعد از آن معصوم باشد،زيرا مراد از ظالم تنها كسي نيست كه به ديگران ستم مي كند
( بلكه ظلم (در برابر عدل) در اينجا به معني وسيع كلمه به كار رفته و نقطه مقابل
عدالت به معني گزاردن هر چيز جاي خويش است بنا بر اين ظلم آن است كه شخص يا كار يا
چيزي را در موقعيتي كه شايسته آن نيست قرار دهند)(مكارم شيرازي،1374.ش،1/443)
البته اين آيه بيشتر در خصوص اثبات خلاف بلا فصل حضرت علي (ع) بعد از حضرت رسول
(ص) بكار رفته است زيرا حضرت علي(ع) هيچگاه در طول عمرشريفشان ظلمي را انجام نداده
اند،نه در عبادت خدا و نه در خدمت به خلق كما اينكه در برخي از روايات مراد از ظلم
در اين آيه را پرستش بتها اعلام كرده اند اگر چه در زمان قبل از ظهور اسلام بوده
باشد (كليني،1362.ش،1/175 ) و امثال اينگونه از آيات كه نشانگر عصمت پيامبر(ص) مي
باشد هم از گناه و خطا و هم از سهو و نسيان كه انكار دلالت اين آيات جز غرض
ورزي چيز ديگري نيست. لذا در مجموع از اين آيات ذكر شده و آيات ديگر مي توان
اينگونه نتيجه گرفت كه قرآن به هيچ وجه سهو در پيامبر(ص) را جايز نمي داند و به
وضوح آن را رد مي كند و آن را مغاير با شانيت رسالت مي داند.
سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد . . .